خمیره-سرشت-ذات
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
چندر غاز-پول بسیار کم
پر مدعا- پر ادعا
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
آتشی شدن-از کوره در رفتن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
بامبول-حقه-کلک
زبان کوچکه-زبان کوچک
دست مزد-اجرت-مزد کار
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
جِر خوردن-پاره شدن
دمرو-کسی که دمر خوابیده
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
دو دل-مردد-بی تصمیم
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
تک و توک-به ندرت-کمی
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
بَرج-خرج های خارج از خانه
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
بخار-توانایی-شایستگی
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
آی زرشک-آی زکی
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
خرده خرجی-خرج های اندک
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
راست روده شدن-اسهال گرفتن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
پاکاری-شغل پاکار
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
دست آموز-تربیت شده-آموخته
حضوری-رو در رو
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
خاکی-فروتن و متواضع
بیرون رفتن-به توالت رفتن
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
پا-حریف
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
دمرو-کسی که دمر خوابیده
دست و پا کردن-فراهم آوردن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
پهن شدن آفتاب-روز شدن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
ازرق-چشم زاغ
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
چراغ الله-نگا. چراغ
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
انگشتشمار(کم، معدود)
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
دیر کرد-تاخیر-تعویق
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
انگشتشمار-کم-معدود
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
بامب-توسری
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
بده بستان-داد و ستد-معامله
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
خوش منظره-خوش نما-زیبا
برادر تنی-برادر حقیقی
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
چغلی کردن-شکایت کردن
آبِ کبود(آسمان)
دود گرفتن-پُک زدن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
دلمه شدن-بسته شدن
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
برده خورده-ملاحظه-پروا
جهود ی-هودی-مقتصد
افسارگسیخته-سرکش
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
اخم و تخم(ترشرویی، کجخلقی)
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
خنک کردن-سرد کردن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
چرب دست-ماهر-زبر دست
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
ادرار کوچک(شاش)
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
بیرون رفتن-به توالت رفتن
دنباله رو-پی رو-مقلد
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
زار-کوتاه شده ی زایر
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
چروک انداختن-چین انداختن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
ترید- تلیت
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
بالینی-کلینیکی
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
پیگرد-پی گیری-تعقیب
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
حلال وار-به صورت حلال
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
خوش انصاف-با انصاف-منصف
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
راستکی-واقعی
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
خدا کند-ای کاش
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
پیش کردن-راندن به جلو
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
تریت- تلیت
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
زنیکه-زنکه
از دست دادن(گم کردن)
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
چای کار-کشت کننده ی چای
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
چوروکیده-پر چین و چوروک
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
خبرنگاری-کار خبرنگار
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
زنانه-ویژه ی زنان
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
رسانه-وسیله ی ارتباطی
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
از ته دل-از سر صدق و صفا
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
ختم شدن-پایان گرفتن
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
راست راستی-حقیقتن-واقعن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
بی رگ-بی غیرت-بی حس
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
پاتال-سالخورده-پیر
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
دست باف-بافته با دست
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
بَزک-آرایش-چسان فسان
خرس-چاق و درشت-تنومند
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
اختر شمردن(شببیداری)
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
تیر در کردن-تیراندازی کردن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
دوام آوردن-استقامت کردن
حدمتکار-مستخدم
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
افسارگسیخته(سرکش)
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
تمام و کمال-کامل-به تمامی
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
حمامی-گرمابه دار
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
چسبیدن-لذت دادن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
پا به رکاب-آماده ی رفتن
پوز زدن-دهان زدن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
چشه ؟-او را چه شده ؟
جِر خوردن-پاره شدن
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
ازرق(چشم زاغ)
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
رشته فرنگی-ماکارونی
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
جا در جا-فورن-جا به جا
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
چانه-گلوله ی خمیر نان
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
چوق-چوب-تومان
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
ریغ-مواد درون امعا و احشا
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
راحت کردن-کشتن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
رشته فرنگی-ماکارونی
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
دوام آوردن-استقامت کردن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
آبِ کبود(آسمان)
خانم-زن بدکاره-هرزه
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
ازدسترفته(عاشق)
بوق سگ-بسیار دیر وقت
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
دو پولی-کالای بی ارزش
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
پول چایی-انعام-بخشش
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
پاتال-سالخورده-پیر
بوی نا-بوی ماندگی
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
دول-آلت مردی به زبان کودکان
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
فرسوده و خراب شدن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
آینهی دست(تیغ و خنجر)
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
چوب سیگار-نی سیگار
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
چوب بندی-داربست
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
خوش رو-زیبا-خندان
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
دست پیش-گدا
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
آهوی خاور(آفتاب)
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
دستمالی-دست مالیدن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
پروار-فربه-چاق
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
پاتال-سالخورده-پیر
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
زیر تشکی-رشوه
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
دندان-گاز
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
چِککی-فوری-به سرعت
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
پا به پا شدن-تردید داشتن
چشم واسوخته-چشم برتافته
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دو جین-دوازده تا
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
بقچه بندی-ران چاق
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
دله دزدی-عمل دله دزد
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
چاره-درمان
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
چشم زهره-ترس
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)