چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

 

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
رم کردن-رمیدن-گریختن

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

تار-از محلی راندن
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

 

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

به حساب-مثلا-یعنی

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

اهل آن کار (کار بد)

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

تاب بازی-بازی کردن با تاب

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
ریق زدن-ریغ زدن

دندان-گاز

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

تار و مار-متفرق-پراکنده

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

به حق پیوستن-مردن

 

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خوش قلق-رام-خوش خوی

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چاک کردن-نگا. چاک دادن
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

زهره دان-کیسه ی صفرا

ذلیل مرده-ذلیل شده

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

 
 

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

دهن دره-خمیازه

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

 
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

اسب چوبین-تابوت

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

چراغان کردن-جشن گرفتن

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

 
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

پسله-جای پنهان-در نهان

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

 

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

دزد و حیز-نادرست و مکار

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

خوب-کافی-بسیار

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دل رحم-مهربان

پر و پاچه-پا-پاچه

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

خستگی در کردن-استراحت کردن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

حلق آویز-به دار کشیده
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

چلک بازی-بازی الک دولک

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

 

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

 

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

دست آموز-تربیت شده-آموخته

دسته-جمعیت سینه زن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

 

خالی خالی-بدون چیز دیگری

خاک پاک-زادگاه

پا شدن-از جا برخاستن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

حرص و جوش-عصبانیت

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

دست نماز-وضو

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

رفتگار-رفتنی-مردنی

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

پیسی-بد رفتاری-آزار

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

 
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

چرمی-از جنس چرم

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

خیر مقدم-خوش آمد

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

خیابان گز کردن-ول گشتن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

به جا آوردن-شناختن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

چاچول باز-حقه باز-شیاد

دله بازی-رفتار آدم دله

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

حتم داشتن یق-ین داشتن

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

با کسی بحث و مجادله کردن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

پی گرفتن-دنبال کردن کار

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

چاره ساز-خداوند

خدا کند-ای کاش

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
زبان ریزی کردن-زبان ریختن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

 

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

دیالله-زود باش دیگه !

 

ار زبان کسی-از قول کسی

زیر دست-تابع-فرمان بردار

 
ادا اصول(ادا اطوار)

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

 
 

دست فروشی-شغل دست فروش

 

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

خیر مقدم-خوش آمد

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

چار سر-حرف مفت-متلک
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
 

خودخوری-حالت خودخور

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
چپو شدن-غارت شدن

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

درشت-حرف زشت-دشنام
آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
 

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

زیر چاقی-مهارت

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

داوطلب-خواستار-نامزد

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

 

دو کرپا-چمباتمه

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

خم شدن-دولا شدن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

جانور-کرم شکم و معده

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

تحصیل کرده-درس خوانده

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

تیار-درست و آماده

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

چسبیدن-لذت دادن

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

جسته دوزی-نوعی دوختن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

خاکه-خرده ی هر چیزی

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

بومی-محلی-اهل همان سرزمین
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دیگ به سر-لو لو

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خالی خالی-بدون چیز دیگری

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

 

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

پشتک-پرش از پشت

چُر-ادرار

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

بید خورده-کهنه و فرسوده

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

دست کج-نامطمئن-دزد

تِر زدن-خراب کردن کار

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

چین و خم-پیچ و تاب

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

تعلیمی-عصای کوچک

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

خِر-حنجره-گلو

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

 

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

دان-دانه-چینه

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

جاکش-پا انداز-دلال محبت

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

دماغ چاقی-احوال پرسی

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

خدابیامرزی-درخواست بخشش

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

بزرگداشت-احترام-تکریم

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

دستی-به عمد-از روی تعمد

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

به باد دادن- باد دادن

خنگ خدا-نادان و کودن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

خیط کاشتن-خطا کردن

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

خلاف-جرم

بقچه بندی-ران چاق

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

حلال زاده-پاک و نجیب

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

الانه(همین حالا، هم اکنون)

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)
چموش-سرکش-یکدنده

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

زَوال-مست مست-لول
از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

چشم زاغ-بی شرم

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

خورده برده-ملاخظه و پروا

 
از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)
 

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

پشمالو-دارای موهای بسیار

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

 

آزگار(زمان دراز)

بنا-قرار

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

تک و تا-جنب و جوش

چار طاق-به طور کامل

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

از ته دل(از سر صدق و صفا)

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

خلاص-تمام شد-مُرد

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

چیلک دان-چینه دان

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پیشاب-ادرار

الحق-به‌راستی-حقیقتن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

روی خود کشیدن-رو کشیدن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

ریختن مو-سخت وحشت کردن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

پشتک-پرش از پشت

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

حیوون-نگا. حیوان

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

پاکار-امر بر-پادو-مباشر

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

خاله وارَس-آدم فضول

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

دله دزدی-عمل دله دزد
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

ار زبان کسی-از قول کسی

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
آتشِ بسته(طلا)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

جانور-کرم شکم و معده

خاله بی بی-نوعی آش

زار زار-گریه ی شدید

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

چنگول زدن-پنجه زدن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

حال کردن-لذت بردن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

چاشته بندی-ته بندی

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

با کسی بحث و مجادله کردن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

جگرک-نگا. جغور بغور

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن