رج کردن-رج بستن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
آواز دادن(خواستن)
دلمه شدن-بسته شدن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
برخورد-بهم خوردن-تصادف
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
آب به چشم آمدن-طمع کردن
چیز-آلت تناسلی
حبف و میل-ریخت و پاش
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
خال مَخال-خال خال
دست فرمان-مهارت در رانندگی
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
تو به تو-گوناگون-لا به لا
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
زپرتو-ضعیف-بی دوام
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
باهاس-باید-بایست
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
بلند بالا-قد بلند
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
دل و دماغ-دل و حوصله
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
حمله-بیماری غش-صرع
به حساب-مثلا-یعنی
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
تلمبار- تل انبار
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
دو پولی-کالای بی ارزش
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دست کم-حداقل
ریغ-مواد درون امعا و احشا
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
زبان کوچکه-زبان کوچک
پس کشیدن-به عقب کشیدن
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
برخورد-بهم خوردن-تصادف
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
اَتَر زدن-فال بد زدن
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
تار و مار-متفرق-پراکنده
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
روی خود کشیدن-رو کشیدن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
بدلی-تقلبی-جنس بد
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
خواربار-ارزاق-خوراک
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
چندر غاز-پول بسیار کم
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
تنگاب آمدن-به جان آمدن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
بی در رو-بن بست
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
جمع کردن-گرد آوردن
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
پیشاب-ادرار
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
بامبول-حقه-کلک
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
تپه ماهور-زمین ناهموار
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
دبه کردن-دبه در آوردن
تک و توک-به ندرت-کمی
پیشت-آوازی برای راندن گربه
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
جیغ و ویغ-داد و فریاد
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
خرس-چاق و درشت-تنومند
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
دیر کردن-تاخیر کردن
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
دوام آوردن-استقامت کردن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
بَهمان-فلان
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
دایی قزی-دختر دایی
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
خیز-ورم-آماس
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
راه مکه-کهکشان
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
چین و چوروک-چین و شکن
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خوشگلک-با خوشگلی اندک
ریختن مو-سخت وحشت کردن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
خجالتی-کم رو-پرحیا
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
راستکی-واقعی
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
حاجیت-بنده
دسته دیزی-قوم و خویش دور
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
زبان پس قفا-نوعی گل است
بامبول زدن-حقه سوار کردن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
ذلیلشده
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
دهنه سرخود-بی بند و بار
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
تشریف داشتن-حضور داشتن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
پُر توپ-خشمگین
امن و امان-بدون بیم و هراس
بنا کردن-شروع کردن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
چراغ الله-نگا. چراغ
چش-چشم
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
چار دیواری-خانه
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
آب نخوردن-درنگ نکردن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
جگرکی-جگر فروش
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
چشم کردن-چشم زدن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
ریختگی-ریزش
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
جفتک زن-لگد زن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
چای کاری-کشت و زرع چای
تره بار-میوه ها و سبزی ها
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
جا-رختخواب-بستر
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
جسته دوزی-نوعی دوختن
جاشو-باربر
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
دست و بال-دور و بر-اطراف
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
پله خوردن-دارای پله بودن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
چروکیدن-چین دار شدن
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
آکَل(آقای کربلایی)
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
داداشی-برادر در زبان کودکان
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
آب آتش زده(اشک)
زرت و زورت-زرت و پرت
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
خلق الله-مردم
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
اهل دود(سیگاری)
دل-معده
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
ابوقراضه-ابوطیاره
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
خرکار-پرکار
بجا آوردن-شناختن-دریافتن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
رو شور-سفیداب
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
پا در رکاب-حاضر و آماده
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
آبِ دندان-حریف ساده
پر بدک-خیلی بد
پیاله زدن-می نوشیدن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
بی تفاوت-بی اعتنا
اوضاع احوال(وضع و حال)
بغداد آباد-شکم سیر
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
دو دستی-با هر دو دست
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
اشک تمساح-گریه ی دروغین
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
رضا شدن-راضی شدن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
حاجی ارزانی-گران فروش
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
خرده قرض-بدهی اندک
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
حمله ور شدن-یورش بردن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
دوسیه-پرونده
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
حیوونی-نگا. حیوانکی
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
پا خوردن-فریب خوردن
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
تر دست-ماهر-شعبده باز
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
چک و چانه-کنایه از دهان
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
پابوسی-زیارت
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
پهن شدن آفتاب-روز شدن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
تخت سینه-وسط سینه
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
تخته زدن-پنبه زدن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
آهو چشم-معشوق-شاهد
بلا به دور-بلاها دور باد
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
خاکه زغال-ریزه ی زغال
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
دست اول-نو و تازه
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
چراغانی کردن-جشن گرفتن
روده درازی-پرحرفی-وراجی
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
چفت کردن-با زنجیر بستن
چپ رو-تند رو
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
خشکه بار-نگا. خشکبار
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
این خاکدان-دنیا
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
خر زور-نیرومند-پرزور
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
حق گرفتن-نگا. حق بردن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
پوشک-کهنه ی بچه
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
دو دو کردن-دویدن
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
بی مخ-بی عقل-شجاع
خرکاری-پرکاری-مفت کاری
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
چِککی-فوری-به سرعت
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
زمخت-درشت-ناهنجار
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
دو به هم زن-دو به هم انداز
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
چشمه-نوع-قسم
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است